دانلود رایگان ترجمه مقاله مروری بر کارآفرینی از دید کیفی – الزویر ۲۰۱۴

دانلود رایگان مقاله انگلیسی نگاه به کارآفرینی از یک دیدگاه کیفی: ارائه بینش هایی درباره ساخت و یا کشف فرصت های کارآفرینی به همراه ترجمه فارسی

 

عنوان فارسی مقاله نگاه به کارآفرینی از یک دیدگاه کیفی: ارائه بینش هایی درباره ساخت و یا کشف فرصت های کارآفرینی
عنوان انگلیسی مقاله Entrepreneurship through a qualitative lens: Insights on the construction and/or discovery of entrepreneurial opportunity
رشته های مرتبط مدیریت، کارآفرینی، مدیریت استراتژیک
کلمات کلیدی فرصت کارآفرینی، روش‌های کیفی، نقش‌پذیری و بازتاب پذیری
فرمت مقالات رایگان

مقالات انگلیسی و ترجمه های فارسی رایگان با فرمت PDF آماده دانلود رایگان میباشند

همچنین ترجمه مقاله با فرمت ورد نیز قابل خریداری و دانلود میباشد

کیفیت ترجمه کیفیت ترجمه این مقاله متوسط میباشد 
نشریه الزویر – Elsevier
مجله مجله کسب و کار مخاطره آمیز – Journal of Business Venturing
سال انتشار ۲۰۱۴
کد محصول F733

مقاله انگلیسی رایگان (PDF)

دانلود رایگان مقاله انگلیسی

ترجمه فارسی رایگان (PDF)

دانلود رایگان ترجمه مقاله

خرید ترجمه با فرمت ورد

خرید ترجمه مقاله با فرمت ورد
جستجوی ترجمه مقالات جستجوی ترجمه مقالات مدیریت

  

فهرست مقاله:

چکیده
۱- خلاصه اجرایی
۲- مقدمه
۳- فرصت کارآفرینی : یک جورچین حیاتی
۴- فرصت‌های کارآفرینی کشف می‌شوند
۵- فرصت‌های کارآفرینی ایجاد می‌شوند
۶- خلق و کشف
۷- نقش‌پذیری و بازتاب پذیری
۸٫ تنش‌های ضروری
۸-۱ محیط
۸-۲ زمان
۸-۳ تأکید معرفت شناختی
۸-۴ سطوح تحلیل
۹٫ نتیجه گیری

 

بخشی از ترجمه فارسی مقاله:

۱- خلاصه اجرایی
مقاله حاضر به بررسی روش‌های گوناگونی می‌پردازد که در آنها پذیرش یک دیدگاه کیفی می‌تواند به بهبود درک ما از کارآفرینی به‌عنوان یک پدیده کمک کند. پژوهش اولیه در کارآفرینی عمدتاً بر روش‌های کمی‌ای تکیه دارند که به‌نوبه خود ریشه در معرفت‌شناسی اثبات‌گرا دارند. معتقدیم که این اتکای زیاد به روش‌های کمی باعث ایجاد محدودیت‌هایی برای پژوهش در زمینه کارآفرینی شده است. درحالی‌که استفاده از روش‌های کمی باعث ایجاد انباشت زیادی از دانش شده است، ولی حوزه پژوهش کارآفرینی تا حدود زیادی قادر به ایجاد یک تئوری مربوط به خودش نبوده است (سودابی، ۲۰۱۴) و معمولاً به آن به دید زیرمجموعه‌ای از نظریه مدیریت استراتژیک نگریسته شده است. کارآفرینی قادر به ایجاد یک نظریه مربوط به خود نبوده است زیرا آن قادر به ایجاد یک سؤال نظری حیاتی یا آنچه کوهن (۱۹۷۰) آن را به‌عنوان یک ((جورچین اصلی)) توصیف می‌کند، نبوده است. بنابراین مقاله حاضر به بررسی نحوه و امکان استفاده از روش‌های کیفی برای تولید نظریه‌ای برای بررسی کارآفرینی می‌پردازد. ما بر روی ارائه یک جورچین در حال ظهور در درون جامعه پژوهشی کارآفرینی (که همان مبدأ فرصت‌های کارآفرینی است) متمرکز می‌شویم و با تکیه بر نه مطالعه کیفی برجسته در حوزه کارآفرینی که شامل این موضوع خاص می‌باشند، سعی در ارائه یک مدل مفهومی جدید داریم. برای تشریح مدل خود، از فنون تحلیلی نظریه داده بنیاد در مطالعاتی که برای بررسی این موضوع خاص حول روش‌های کیفی در پژوهش‌های کارآفرینی انجام شده‌اند، استفاده می‌کنیم. مقاله حاضر به‌منظور شناسایی و تشریح دو موضوعی که مکرراً در ادبیات مشاهده می‌شوند و مبنای جورچین حیاتی پژوهش کارآفرینی (یعنی جایی که باعث خلق فرصت‌های کارآفرینی می‌شود) هستند، از فنون تحلیلی استقرائی استفاده می‌کند. موضوع اول مربوط به نقش یکتای نقش‌پذیری، یا تأکید عمیق زمینه‌های تاریخی و اجتماعی در محدود نمودن دستگاه ادراکی کارآفرین و محدود نمودن گستره فرصت‌های ارائه کار خلاق برای آن‌ها می‌باشد. دوم آن که، تحلیل ما بینش‌هایی درباره نقش موازنه‌ای بازتاب پذیری (و عمل آن بر روی سطوح فردی و جمعی تحلیل)، برای توانمند ساختن کارآفرینان در غلبه بر محدودیت‌های نقش‌پذیری ارائه می‌کند. نه مطالعه موجود در این حوزه خاص، هر یک به‌تنهایی و به شیوه خود، بینش‌هایی کلیدی درباره چگونگی درک بهتر ظهور فرصت کارآفرینی توسط ما پیشنهاد می‌کنند.
تحلیل ما از این نه مقاله برجسته که مربوط به این شماره خاص از مجله Joaranl of Business Venturing است، بینش‌هایی را درباره بحثی در حال ظهور درباره مبدأ فرصت کارآفرینی پیشنهاد می‌کند. ما نقش‌پذیری و بازتاب پذیری را همچون مکانیسم‌های کلیدی و ساختارهایی اصلی‌ تلقی می‌کنیم که مبنای تنش‌های بزرگ‌تری است که می‌خواهند بدانند آیا کارآفرینان فرصت را کشف می‌کنند یا این که آن را می‌سازند. بدان معنا که، نظریه‌پردازانی که طرفدار نظریه کشف کردن فرصت توسط کارآفرین هستند، نقش‌پذیری را فرآیندی کلیدی می‌دانند که توضیح می‌دهد چطور برخی کارآفرینان با احتمال بیشتری قادر به کشف یک فرصت هستند. در نقطه مقابل، نظریه‌پردازانی که از دیدگاه خلق فرصت دفاع می‌کنند، بازتاب پذیری را سازه اصلی می‌دانند که توضیح می‌دهد چرا برخی افراد نسبت به دیگران توانایی بیشتری در خلق فرصت کارآفرینی دارند.

۲- مقدمه
مقاله حاضر به بررسی راه‌های گوناگونی می‌پردازد که از طریق آن‌ها، نگاه به کارآفرینی از یک دیدگاه کیفی، درک ما را از کارآفرینی به‌عنوان یک پدیده افزایش می‌دهد. پژوهش‌های اولیه بر روی کارآفرینی عمدتاً بر روش‌هایی کمی که ریشه در معرفت‌شناسی اثبات‌گرا دارند، متکی هستند. معتقدیم که این اتکای زیادی بر روش‌های کمی باعث محدود شدن پژوهش در حوزه کارآفرینی شده است. اگرچه استفاده از روش‌های کمی باعث انباشت دانش قابل توجهی شده است، ولی حوزه پژوهش کارآفرینی تا حدود زیادی قادر به ارائه یک نظریه مختص به خود نبوده است (سودابی، ۲۰۱۴) و اغلب به آن به دید زیرمجموعه‌ای از نظریه مدیریت استراتژیک نگاه شده است. کارآفرینی قادر به ارائه نظریه‌ای مختص به خود نبوده است. چراکه قادر به ارائه یک سؤال نظری حیاتی یا آنچه کوهن (۱۹۷۰) آن را یک جورچین حیاتی می‌خواند، نبوده است.
بحث می‌کنیم که روش‌های کیفی به‌طور خاص برای بررسی این موضوع طراحی شده‌اند. محققان برای تولید نظریه‌ای جدید یا برای تحمیل ترتیب مفهومی بر روی پدیده‌ای جدید یا نسبتاً تعریف نشده، از گذشته از روش‌های کیفی استفاده کرده‌اند. به‌ویژه، روش‌های کیفی می‌توانند به محققان در غلبه بر شور خیال‌اندیشی و تنگنای نظریات پیشین کمک نماید. نیت اصلی نظریه داده بنیاد، برای مثال، تشویق کشف و تشریح طبقات مفهومی جدیدی است که قبلا مفهومی سازی نشده‌ و برای نواحی مختلف مناسب‌تر است (گلاسر و استرائوس، ۱۹۶۷؛ ص ۳۷). اگرچه بحث‌هایی درباره این که آیا نیت اصلی نظریه داده بنیاد می‌تواند هرگز محقق شود یا نه، وجود دارد (چارما، ۲۰۰۹؛ سودابی، ۲۰۱۰)، ولی توافق قابل توجهی وجود دارد که نظریه داده بنیاد به‌طور خاص و روش‌های کیفی در حالت کلی، بهترین امید برای تولید نظریه‌های جدید تجربی هستند (ایزنهاردت، ۱۹۸۹). محققان کارآفرینی، از طیف محدود روش‌های مورد استفاده برای مطالعه پدیده‌های آن‌ها به آن دلیل که زیادی بر روش‌های کمی و تفکرات اثبات‌گرا تکیه دارند، انتقاد کرده‌اند (چرچیل، ۱۹۹۲؛ آن دون و پولی، ۱۹۹۲).
آلدریچ (۱۹۹۲، ۲۰۰۳) می‌نویسد که “پژوهش بر روی کارآفرینی هنوز هم تا حدود زیادی یک حوزه تک روشه است، و این امر به‌رغم درخواست‌های مکرر برای رهایی این حوزه از وابستگی به بررسی‌های میدانی از طریق ایمیل و روش‌های مرتبط با پرسشنامه است.” طبق مشاهدات گارتنر و بیرلی (۳۸۷:۲۰۰۲)، “این روش‌ها ما را از آنچه به نظر عقل سلیم می‌آید دور می‌کنند، که منظور از عقل سلیم یعنی دغدغه‌هایی که درباره شهودی که در تجربه خود ضمن کار کردن با مطالعه کارآفرینی به دست آورده‌ایم، است.”
بنابراین مقاله حاضر به بررسی نحوه استفاده از روش‌های کیفی برای تولید نظریه برای بررسی مسائل کارآفرینی، می‌پردازد. تمرکز ما بر روی یک جورچین در حال ظهور در درون جامعه پژوهشی کارآفرینی (یا همان مبدأ خلق فرصت کارآفرینی) است و با استفاده از نه مطالعه کیفی برجسته در زمینه کارآفرینی که شامل این موضوع خاص هستند به دنبال ارائه یک مدل مفهومی جدید هستیم. به‌منظور تشریح منظور خود، از فنون تحلیلی نظریه داده بنیاد در مطالعات مربوط به این موضوع خاص بر روی روش‌های کیفی حوزه پژوهش‌های کارآفرینی، استفاده می‌کنیم. درحالی‌که این نه مطالعه به‌هیچ‌وجه بر موضوعاتی که نوشته‌اند، محدود نبوده‌اند، ما به شناسایی و تشریح دو موضوع با تکرار فراوان می‌پردازیم که مبنای این سؤال هستند که فرصت‌های کارآفرینی از کجا می‌آیند. ابتدا هر یک از این مطالعات به‌گونه‌ای متفاوت، بینش‌هایی را درباره نقش کلیاتی نقش‌پذیری یا تاثیر عمیق زمینه‌های تاریخی و اجتماعی در محدود ساختن دستگاه ادراکی کارآفرین و محدود نمودن طیف فرصت‌های نوآوری به وجود آمده برای آن‌ها، پیشنهاد می‌کنند. دوم آن که، هر یک از این مطالعات، بینش‌هایی را درباره نقش موازنه گر بازتاب پذیری (عمل کننده بر سطوح فردی و جمعی تحلیل) در ایجاد توانایی کارآفرینان برای غلبه بر محدودیت‌های نقش‌پذیری، پیشنهاد کردند. ما این دو سازه و تنش ضروری بین آن‌ها را که به ساخت فرصت سرمایه‌گذاری کمک می‌کند، توصیف می‌کنیم. بااین‌حال، ابتدا درباره فرصت کارآفرینی به‌عنوان جورچین اصلی پژوهش کارآفرینی بحث می‌کنیم.

بخشی از مقاله انگلیسی:

۱٫ Executive summary

This article explores the various ways in which adopting a qualitative lens can help advance our understanding of entrepreneurship as a phenomenon. Early research in entrepreneurship has traditionally relied primarily upon quantitative methods grounded in a positivist epistemology. We believe that this overreliance on quantitative methods has artificially constrained entrepreneurship research. While the use of quantitative methods has produced considerable knowledge accumulation, the field of entrepreneurship research has largely failed to develop an indigenous theory (Suddaby, 2014) and is often seen as a subset of strategic management theory. Entrepreneurship has failed to develop an indigenous theory because it has failed to generate a defining theoretical question or what Kuhn (1970) would describe as a “core puzzle.” This article, thus, explores how qualitative methods might be used to generate a theory for examining entrepreneurial settings. We focus on an emerging “puzzle” within the entrepreneurship research community – the origin of entrepreneurial opportunity – and draw from the nine outstanding qualitative studies of entrepreneurship that comprise this special issue to advance a new conceptual model. To illustrate our argument, we apply grounded theory analytic techniques to the studies generated for this special issue on qualitative methods in entrepreneurial research. This article applies inductive analytic techniques to identify and elaborate on two recurring themes that underpin the core puzzle of entrepreneurship research — where entrepreneurial opportunities come from. The first theme is the unique role of imprinting, or the profound influence of social and historical context in constraining the perceptual apparatus of entrepreneurs and delimiting the range of opportunities for innovation available to them. Second, our analysis offers insight into the counterbalancing role of reflexivity, operating at both individual and collective levels of analysis, in generating the ability of entrepreneurs to overcome the constraints of imprinting. The nine studies in this special issue, individually and each in their own way, offer key insights into how we might better understand the emergence of entrepreneurial opportunity. Our analysis of the nine outstanding papers that comprise this special issue of the Journal of Business Venturing offers insight into the emerging debate about the origins of entrepreneurial opportunity. We identify imprinting and reflexivity as key mechanisms and core constructs that underpin the larger tensions that question whether entrepreneurs discover opportunity or create it. That is, theorists who advocate a discovery perspective see imprinting as a key process that explains how some entrepreneurs are more likely than others to “discover” an opportunity. Reciprocally, theorists who advocate a creation perspective see reflexivity as a core construct that explains how some actors are better able to “create” entrepreneurial opportunity.

۲٫ Introduction

This essay explores the various ways in which adopting a qualitative lens can help advance our understanding of entrepreneurship as a phenomenon. Early research in entrepreneurship has traditionally relied primarily upon quantitative methods grounded in a positivist epistemology. We believe that this overreliance on quantitative methods has artificially constrained entrepreneurship research. While the use of quantitative methods has produced considerable knowledge accumulation, the field of entrepreneurship research has largely failed to develop an indigenous theory (Suddaby, 2014) and is often seen as a subset of strategic management theory. Entrepreneurship has failed to develop indigenous theory because it has failed to generate a defining theoretical question or what Kuhn (1970) would describe as a “core puzzle.” We argue that qualitative methods are uniquely suited to address this issue. Scholars have traditionally employed qualitative methods to generate new theory and to impose conceptual order on new or relatively undefined phenomenon. More significantly qualitative methods can help researchers overcome the ideational ruts and cul-de-sacs of prior theories. The original intent of grounded theory, for example, was to encourage the discovery and elaboration of new conceptual categories “not contaminated by concepts more suited to different areas” (Glaser and Strauss, 1967: 37). While there has been some debate as to whether the original intent of grounded theory can ever be achieved (Charmaz, 2009; Suddaby, 2010), there is considerable consensus that grounded theory, specifically, and qualitative methods, more generally, are the best hope for generating new, empirically based theories (Eisenhardt, 1989). Entrepreneurship scholars have criticized the narrow range of methodologies used to study their phenomenon as overly reliant on quantitative methods and positivist thinking (Churchill, 1992; Van de Ven and Polley, 1992). Aldrich (1992, 2003) notes that “… entrepreneurship research is still very much a mono-method field, in spite of repeated calls for the field to free itself from dependence on mailed surveys and related questionnaire-based methods.” These methods, Gartner and Birley (2002: 387) observe, tend “to drive out what for us would often seem to be common sense, i.e., some concern for the intuitions we have in our experiences of working with and studying entrepreneurs”. This essay, thus, explores how qualitative methods might be used to generate theory for examining entrepreneurial settings. We focus on an emerging “puzzle” within the entrepreneurship research community – the origin of entrepreneurial opportunity – and draw from the nine outstanding qualitative studies of entrepreneurship that comprise this special issue to advance a new conceptual model. To illustrate our argument, we apply grounded theory analytic techniques to the studies generated for this special issue on qualitative methods in entrepreneurial research. While these nine studies were not limited in any way in the topics they could write, we identify and elaborate two recurring themes that underpin the question of where entrepreneurial opportunities come from that appear in each one. First, each of the studies, in different ways, offers insight into the unique role of imprinting or the profound influence of social and historical context in constraining the perceptual apparatus of entrepreneurs and delimiting the range of opportunities for innovation available to them. Second, each of the studies offers insight into the counterbalancing role of reflexivity, operating at both individual and collective levels of analysis, in generating the ability of entrepreneurs to overcome the constraints of imprinting. We describe these two constructs and the essential tension between them that helps construct entrepreneurial opportunity. However, we will first discuss entrepreneurial opportunity as the core puzzle of entrepreneurship research.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا