دانلود رایگان ترجمه مقاله بقای کودکان در نیجر با دانش و قدرت در سیاست گذاری – الزویر ۲۰۱۷

دانلود رایگان مقاله انگلیسی دانش و قدرت در خط مشی گذاری برای بقای کودک در نیجر به همراه ترجمه فارسی

 

عنوان فارسی مقاله دانش و قدرت در خط مشی گذاری برای بقای کودک در نیجر
عنوان انگلیسی مقاله Knowledge and power in policy-making for child survival in Niger
رشته های مرتبط مدیریت، مدیریت دانش، پزشکی و بهداشت عمومی
کلمات کلیدی نیجر، دانش، قدرت، خط مشی، تحلیل خط مشی، مرگ و میر کودکان، کشور های در حال توسعه
فرمت مقالات رایگان

مقالات انگلیسی و ترجمه های فارسی رایگان با فرمت PDF آماده دانلود رایگان میباشند

همچنین ترجمه مقاله با فرمت ورد نیز قابل خریداری و دانلود میباشد

کیفیت ترجمه کیفیت ترجمه این مقاله متوسط میباشد 
نشریه الزویر – Elsevier
مجله علوم اجتماعی و پزشکی – Social Science & Medicine
سال انتشار ۲۰۱۷
کد محصول F698

مقاله انگلیسی رایگان (PDF)

دانلود رایگان مقاله انگلیسی

ترجمه فارسی رایگان (PDF)

دانلود رایگان ترجمه مقاله

خرید ترجمه با فرمت ورد

خرید ترجمه مقاله با فرمت ورد
جستجوی ترجمه مقالات جستجوی ترجمه مقالات پزشکی

  

فهرست مقاله:

چکیده
۱ مقدمه
۲ روش ها
۳-نتایج
۳-۱ استفاده از شواهد تحقیقات بین المللی( معرفت/تخنه)
۳-۲ یافتن راه حل های مبتنی بر عقل سلیم( تخنه/فورنسیس)
۳-۳ سیستم های سلامت و تحقیقات خط مشی غیر رسمی( فورنسیس/ معرفت)
۴-بحث
۵- نتیجه گیری

 

بخشی از ترجمه فارسی مقاله:

۱- مقدمه
تصور بر این است که خط مشی گذاری مبتنی بر شواهد منجر به تولید سیاست ها و خط مشی های با کیفیت بالاتر می شود و زمانی که خط مشی بقای کودک در میان باشد، این میزان تولید سیاست ها و خط مشی های با کیفیت به طور فوق العاده ای بالا خواهد بود: هر ساله تقریبا ۶ میلیون کودک زیر ۵ سال، تقریبا در همه کشور های با درامد پایین و متوسط(LMIC)، با سه عامل اصلی مرگ و میر یعنی پنومونی( ذات الریه) (۱۵٪ از مرگ و میر)، اسهال (۹٪)، و مالاریا (۷٪) می میرند( لیو و همکاران ۲۰۱۲، یو و همکاران ۲۰۱۵). به منظور افزایش دسترسی به درمان فوری و موثر بیماری کودکان، خط مشی گذاران در سطح جهانی مدیریت یکپارچه مورد جامعه بیماری کودکی(iCCM) را توسعه داده اند که یک راهبرد مبتنی بر شواهد برای ارایه مراقبت های درمانی برای این سه بیماری است( یانگ و همکاران ۲۰۱۲). تا کنون، تقریبا همه کشور های افریقایی برخی از اشکال خط مشی (iCCM) را اتخاذ کرده اند( راساناتهان و همکاران ۲۰۱۴).
در طی سال های اخیر، علاقه زیادی به برداشت گام هایی در راستای تصمیم گیری مبتنی بر شواهد در خط مشی عمومی و سلامت جهانی بر اساس مشاهدات در دهه ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ میلادی مبنی بر این که خط مشی ها آنطور که باید منعکس کننده شواهد نمی باشند و این که حجم زیادی از تحقیقات مفید به هدر رفته اند، بوده است( دیویس و هاوددن-چاپمن ۱۹۹۶، هانی و همکاران ۲۰۰۳، لاویس و همکاران ۲۰۰۲). امروزه، مسیر های جدیدی در انواع دانش مرتبط با خط مشی گذاری سلامت ظهور کرده اند و این اجماع که مفاهیم اولیه شواهد که به صورت” آمار های استنباطی در مورد رویداد ها در جمعیت های که به طور آینده نگرانه مطالعه می شوند” بسیار تخصصی بوده و بایستی طوری توسعه یابد که شامل مطالعات مشاهداتی و کیفی و تحقیقات سیستم ها و خط مشی سلامت( بلک ۲۰۰۱، فاکس ۲۰۰۵، استروم ۲۰۰۲) می باشد. با این حال، این مسئله مشخص نیست که تا چه میزان این توصیه ها همراه با طرح های جهانی نظیر شبکه خط مشی مبتنی بر شواهد سازمان بهداشت جهانی(EVIPNet) و پیمان HPSR که تولید گزارشات خط مشی، انواع مختلف تحقیقات و تحلیل رویکرد های خط مشی می کنند، به هدف گسترده اطلاع رسانی و آگاهی تصمیم گیران خط مشی سلامت در LMIC( روزنبهوم و همکاران ۲۰۱۱) دست پیدا کرده اند.
مرور منابع سیستماتیک با استناد بر مطالعاتی از کشور های غربی، موانع متعدد مربوط به استفاده از شواهد را در خط مشی گذاری از جمله شواهد کم کیفیت( یا شواهدی که اصلا وجود ندارند)( الیور و همکاران ۲۰۱۴ الف، ارتون و همکاران ۲۰۱۱)، عدم تماس بین خط مشی گذاران و محققان( اینور و همکاران ۲۰۰۲، ارتون و همکاران ۲۰۱۱) و مهارت های تحقیقاتی ناکافی خط مشی گذاران یا آگاهی کم از یافته های تحقیقات( الیور و همکاران ۲۰۱۴ الف، ارتون و همکاران ۲۰۱۱) شناسایی کرده اند. در عین حال، منابع خط مشی عمومی و سلامت عمومی تنها به تازگید به بررسی استفاده از شواهد در خط مشی گذاری در LMIC پرداخته و چالش های خاص مربوط به شرایط و محیط های کم درامد را شناسایی کرده اند( رودریگز و همکاران ۲۰۱۵ ب، گرینلاگک و وینریکا ۲۰۱۱). اگرچه خط مشی گذاران در LMIC تقریبا شواهد را برای اتخاذ تصمیمات خط مشی گذاری خوب تلقی کرده اند( بارکت و همکاران ۲۰۱۲)، مطالعات موجود بر کاهش استفاده از شواهد مربوطه یا داده ها برای اطلاع رسانی در خصوص تصمیم گیری( گاپتا و همکاران ۲۰۰۳) یا موانع خاص استفاده از تحقیقات تاکید داشته اند که منعکس کننده موانع فوق الدکر برای کشور های غربی علاوه بر موانع سیاسی، بودجه ای و برو.کراتیک است( اسارد و همکاران ۲۰۰۵، مابازی و گنزالس بلاک ۲۰۰۵، ولاک و همکاران ۲۰۰۹).علاوه بر مسائل مربوط به سرمایه گذاری کم تر در تحقیقات، دولت ها در LMIC نیز دارای منابع انسانی کمی جهت تخصیص دادن این منابع به فرایند های توسعه خط مشی به طور کمی و کیفی می باشند و این مسئله منجر به کاهش ظرفیت و تون ارزیابی شواهد و لحاظ کردن آن در خط مشی می شود( اوگوندانسی و همکاران ۲۰۱۵، الیور دی ساردان و تیدیننی الو ۲۰۱۲).
مطالعات تجربی و نظری موجود بر روی خط مشی گذاری مبتنی بر شواهد به طور صریح یا غیر صریح بر جمع اوری و جذب شواهد تحقیقات آکادمیکی داوری شده و تعریف تخصصی از دانش منتسب به دیدگاه ها و مواضع معرفت شناختی عقل گرایانه که در پزشکی مبتنی بر شواهد یافت می شود،تاکید دارند. اگرچه خط مشی گذاران ،خودشان شواهد را از جمله اشکال مختلف دانش فراتر از شواهد تحقیقاتی( برای مثال، تجربه عملی ودانش ضمنی) تفسیر می کنند، با این حال منابع سلامت عمومی تا کنون به طور عمده تفسیر نشده اند و این مسئله منجر به تاکید کم تر بر ابعاد جامعه شناختی استفاده از دانش در توسعه خط مشی و به ویژه نقش قدرت شده است( گرینلاگ و ویرینگا ۲۰۱۱، الیویر و همکاران ۲۰۱۴ ب). این مسئله در مورد مطالعات رشته های دیگر از جمله جامعه شناسی، که در آن مفاهیم متناقض ” خط مشی مبتنی بر شواهد” نظیر مفاهیم مربوط به خط مشی های تغییر اقلیم به طور گسترده ای مورد بررسی قرار می گیرند، ( پیرس ۲۰۱۴، پیرس و همکاران ۲۰۱۴) و مطالعات علوم و فناوری، که در آن ها تئوری های ” تولید هم زمان” برای بررسی شیوه تعامل کارشناسان فنی و جامعه برای تولید دانش پیشنهاد شده است ( به شیوه ای که با سازو کار های اجتماعی سازمان دهی و کنترل ارتباط تنگاتنگ داشته باشند) کم تر صدق می کند( جاسنوف ۲۰۰۶). با توجه به این ملاحظات، تحلیل گران به محققان توصیه می کنند تا یک دیدگاه نقادانه را اتخاذ کرده و به بررسی پویایی قدرت در استفاده از شواهد در توسعه خط مشی در LMIC( باهکا و همکاران ۲۰۰۹، گرینهلاک و ویریکا ۲۰۱۱، شیفمن ۲۰۱۴) بپردازند. به علاوه، گرینهلاک و ویریکا استفاده از دیدگاه دانش یا شواهد ارسطویی را با سه مولفه پیشنهاد کرده اند: معرفت( حقایق یا دانش صریح از جمله شواهد تحقیقاتی)، تخنه( مهارت یا عمل یا فضیلت فن) و فرونسیس(حکمت عملی متناسب با شرایط خاص). فرونسیس، که بی ثبات ترین مفهوم است، از دیرباز به صورت” احتیاط و حزم” ترجمه شده است و اغلب اوقات به صورت توانایی به کارگیری قواعد کلی و عمومی بهشرایط خاص تعریف می شود: این خود مستلزم ملاحظات عملی و اخلاقی در مورد نوع هدفی است که قرار است دنبال شود( مونتگومری ۲۰۰۶).
در این مقاله، ما یک مطالعه موردی را در خصوص استفاده از شواهد در فرایند توسعه خط مشی برای iCCM برای بیماری کودک در نیجر، که یک کشور کم درامد در غرب افریقا بوده و از نظر تاریخی بیشترین نرخ مرگ و میر کودک را داشته و یکی از نخستین کشور های افریقایی است که iCCM را پذیرفته است ارایه می کنیم. بر اساس نظر گرینهالگ و ویرینگا، ما به طور نقادانه به بررسی سه نوع دانش فوق الذکر پرداخته و نشان می دهیم که چگونه این ها در طی توسعه خط مشی با توجه ویژه به قدرت در سرتاسر فرایند خط مشی گذاری استفاده می شوند. در نهایت، ما یافته ها را خلاصه کرده، در مورد درس های فرا گرفته شده خلاصه سازی کرده و مسیر های آینده را برای تحقیقات در زمینه خط مشی گذاری مبتنی بر شواهد در LMIC پیشنهاد میکنیم.

بخشی از مقاله انگلیسی:

۱٫ Background

Evidence-based policy-making is believed to produce higher quality policies and when it comes to child survival policy, the stakes are incredibly high: each year nearly 6 million children under 5 die, nearly all in low- and middle-income countries (LMICs), with the three leading causes of death being pneumonia (15% of deaths), diarrhea (9%), and malaria (7%) (Liu et al., 2012; You et al., 2015). To increase access to prompt and effective treatment of childhood illness, global-level policy-makers developed integrated community case management of childhood illness (iCCM), an evidence-based strategy to provide life-saving care for these three diseases (Young et al., 2012). To date, nearly all African countries have adopted some form of iCCM policy (Rasanathan et al., 2014). In recent years, calls have increased to move toward evidenceinformed decision-making in global health and public policy following observations in the 1990s and 2000s that policies did not reflect evidence as much as they could and that stores of useful research were going to waste (Davis and Howden-Chapman, 1996; Hanney et al., 2003; Lavis et al., 2002). Concurrently, new directions are emerging in the types of knowledge considered relevant to health policy making, with a growing consensus that earlier conceptions of evidence, defined “statistical inference about events in populations that are studied prospectively,” were too narrow and should be expanded to include observational and qualitative studies and health policy and systems research (HPSR) (Black, 2001; Fox, 2005; Sturm, 2002). However it is unclear the extent to which these recommendations, alongside global initiatives such as WHO’s Evidence-Informed Policy Network (EVIPNet) and Alliance for HPSR, among others, which produce policy briefs, research syntheses and analyses of policy options, have achieved the broader goal of informing health policy decision-makers in LMICs (Rosenbaum et al., 2011). Systematic reviews drawing mainly on studies from Western countries have identified numerous barriers to the use of evidence in policy-making, including nonexistent or low-quality evidence (Oliver et al., 2014a; Orton et al., 2011), lack of contact between policy-makers and researchers (Innvaer et al., 2002; Orton et al., 2011) and policy-makers’ insufficient research skills or awareness of research findings (Oliver et al., 2014a; Orton et al., 2011). Meanwhile the public health and public policy literature are just beginning to explore the use of evidence in policy-making in LMICs and identify specific challenges inherent to low-resource settings (Rodríguez et al., 2015b; Greenhalgh and Wieringa, 2011). While policy-makers in LMICs nearly universally cite evidence as being crucial to making good policy decisions (Burchett et al., 2012), existing studies tend to emphasize the under-use of relevant evidence or data to inform decision-making (Gupta et al., 2003) or specific barriers to using research, echoing the barriers noted above for Western countries but also including political, budgetary or bureaucratic obstacles (Aaserud et al., 2005; Mubyazi and Gonzalez-Block, 2005; Woelk et al., 2009). In addition to problems of under-investment in research, governments in LMICs also have fewer human resources to devote to policy development processes, quantitatively and often qualitatively, resulting in lesser capacity to assess evidence and incorporate it into policy (Ogundahunsi et al., 2015; Olivier de Sardan & Tidjani Alou, 2012). Existing theoretical and empirical work on evidence-based policy-making has focused, implicitly or explicitly, on uptake of peer-reviewed academic research evidence, a narrow definition of knowledge attributed to the rationalist epistemological stance found in evidence-based medicine. Whereas policy-makers themselves interpret “evidence” in a broader sense, including forms of knowledge beyond research evidence strictly construed (for example practical experience and tacit knowledge), the public health literature as yet mainly has not, leading to under-emphasis on sociological aspects of knowledge use in policy development and particularly the role of power (Greenhalgh and Wieringa, 2011; Oliver et al., 2014b). This is less true of relevant work coming out of other literature, such as sociology, where the contested meanings of “evidence-based policy” are frequently interrogated, for example around climate change policies (Pearce, 2014; Pearce et al., 2014), and in Science & Technology Studies, where theories of “co-production” have been proposed to examine how technical experts and society interact to produce knowledge, in ways that are inextricably linked to societal mechanisms of organization and control (Jasanoff, 2006). With such considerations in mind, analysts have called on researchers to adopt a critical perspective and examine power dynamics in the use of evidence in policy development in LMICs (Behague et al., 2009; Greenhalgh and Wieringa, 2011; Shiffman, 2014). Greenhalgh and Weiringa additionally propose using an Aristotelian view of knowledge or evidence with three components: episteme (facts or explicit knowledge, including notably research evidence), techne (skill or practice) and phronesis (situation-specific practical wisdom). Phronesis, perhaps the slipperiest concept, has traditionally been translated as “prudence,” and is sometimes defined as the ability to apply general rules to particular situations; it involves ethical and practical considerations about which ends to pursue (Montgomery, 2006). In this article we present a case study of the use of evidence in the policy development process for iCCM for child illness in Niger, a low-income West African country which historically has had among the world’s highest rate of child mortality and was one of the first African countries to adopt iCCM. Following Greenhalgh and Weiringa, we critically examine the three types of knowledge discussed above and explore how these were used during policy development, with a particular attention to power throughout the policy-making process. Finally, we summarize our findings, discuss lessons learned and suggest future directions for research on evidence-based policy making in LMICs.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا